.comment-link {margin-left:.6em;}

سکوت سنگين

Friday, December 26, 2008

مورد جالب توجه ديويد فينچر


داستان مردی که سن‌اش از پيری به جوانی سير می‌کند به خودی خود جالب توجه و تفکربرانگيز است ولی در نگاه دوم به نظر می‌رسد که انتخاب لحن (که گستره پهناوری از کمدی سخيف تا درام سياه را دربرمی‌گيرد) برای چنين سوژه‌ای کار شاقی باشد. گويا هاليوود از مدتها پيش دنبال اقتباس سينمايی از اين اثر کوتاه «اسکات فيتزجرالد» بوده ولی هيچوقت نشده بود که اين قصه به‌طور قابل‌قبولی دراماتيزه شود. بهرحال قرعه به نام «ديويد فينچر» افتاد تا جمله‌های فيتزجرالد را روی پرده سفيد سينما بياورد. فينچر که پيشتر آثار سياهی چون «هفت» و «باشگاه مشت‌زنی» را در کارنامه‌اش داشته با اين تم فانتزی برخوردی سياه‌آلود داشته و تقريبا از نيمه دوم فيلم را به سمت تلخی و درام سوق می‌دهد.
من داستان فيتزجرالد را خوانده‌م و او با فاصله‌گيری از شخصيت داستانش يک گزارش کلينيک‌وار و سرد از طرح می‌دهد که انگار بيشتر يک‌جور طنز سياه اجتماعی بدون اوج و فرودهای دراماتيک است تا داستان يک فرد با خصوصيت ذکر شده. ولی فينچر با تغيير بنيادی داستان* روی رابطه «بنجامين باتن» با اطرافيانش (و بالاخص معشوقش) بيشتر کار کرده و سعی کرده تصوير انسانی‌تری از او ارائه دهد.
به تصوير کشيدن فردی با اين ويژگی عجيب که با گذر زمان جوان‌تر می‌شود چالش بزرگی است مخصوصا وقتی نه با ديد کميک بلکه واقع‌گرايانه و ملودراماتيک به آن نگاه شود و به نظر من فينچر توانسته ميلی‌متری اين مهم را به انجام برساند. فيلم طبعا بدون اشکال نيست. زمانش می‌توانست با حذف يا کوتاه کردن حواشی (صحنه‌های جنگ، رابطه‌اش با زن ميانسالی که از ميانه‌های فيلم غيب می‌شود) کمتر شود. شخصيت پدر بنجامين کوتاه و گذری و خام است. دستمايه اينکه قصه‌گوی فيلم در بستر مرگ زندگی‌اش را به نوعی برای فرزندش باز کند کليشه‌ای و تکرارشده است. ولی با همه اينها فيلم بيننده را با خود همراه می‌کند و موفق می‌شود کار سخت را به انجام برساند: بيننده اندکی خودش را به زحمت بياندازد که فکر کند که اگر خودش جای بنجامين باتن بود چه می‌شد؟

* در عناوين پايانی از فيلم به عنوان اقتباسی از داستان فيتزجرالد ياد می‌شود ولی بهتر بود گفته می‌شد ملهم از آن.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home