سنتوری در ونکوور
من معمولا هر جمعه فهرست فيلمهايی که توی سينماهای ونکوور اکران میشوند را چک میکنم. هفته پيش لابلای فيلمهای جديد چشمم خورد به اسم «Santoori: the Music Man». اولش فکر کردم يک فيلم تايلنديه. بعد که رويش کليک کردم عکس درب و داغون «بهرام رادان» روی پوستر فيلم «سنتوری» مهرجويی ظاهر شد. خلاصه بدون هيچ خبر قبلی و تبليغی اين فيلم پرسروصدا به پرده سينمای «گرنويل» ونکوور راه يافت.
بهرحال مهرجويی بود و بايد فيلم را میديدم. شنيده بودم فيلمش شبيه «هامون» درآمده ولی نه به آن کيفيت. گفتم خب حالا اگه «هامون» ۱۰ باشه اين مثلا ۸ ديگه حتما هست. نمیتونم بگم بد بود چون واقعا در مجموع بد نبود و استاد مهرجويی هرچند از روزهای اوجش فاصله گرفته و از «درخت گلابی» به اين طرف فيلم واقعا خوب نساخته ولی هنوز با فيلمسازهای ورشکستهای مثل «کيميايی» فاصله زيادی داره. اما چند تا اشکال بارز:
اولا که من نمیدونم چه اصراريه که کارگردانهای ايرانی میخوان مهمانیهای ممنوع در ايران را در فيلمهايشان نشان دهند. هرچقدر هم پوزخند بينندهها سر اين صحنهها شنيده میشه ولی انگار کارگردانها بيشتر هوس میکنند تا اونجايی که میتونند و تا جايی که جلوی مجوز اکران رو نمیگيره (گرچه واسه مهرجويی گرفت) به اين صحنهها نزديکتر بشن. آخه کدام پارتی ايرانی شبيه اينهايی است که شما به تصوير میکشيد.
ثانيا نوع رابطه هانيه با اون جاويد خيلی گنگ و شروعش هم به شدت تصنعی بود. صحنهای که اولين بار با هم حرف میزنند که قراره دری رو به رهايی برای هانيه باز کنه مسخره دراومده و ديالوگها انگار با انبردست توی دهن شخصيتها گذاشته شدن. بازيگر نقش جاويد هم که کلا خارج میزنه (وقتی شريفینيا مسوول انتخاب بازيگر بشه همين میشه ديگه. هميشه دوروبرش دختر ريخته و امکان انتخاب زياد داره ولی به انتخاب بازيگر مرد که میرسه اولين آدمی که تو خيابون میبينه رو برمیداره میبره استوديو تست بده).
ثالثا ضمن اينکه شکستگی فيلمنامه و سيال بودن زمانیاش يک امتياز مثبت و تاثيرگذار در انتقال حس سرگشتگی کاراکتر اصلی است (که البته در سينمای مهرجويی چيز جديدی نيست و در «هامون» و تا حدی «درخت گلابی» شبيهش را داشتيم) ولی چند جای فيلمنامه میلنگد و انگار ظرايفاش را ناديده گرفتند (وقتی هانيه، شوهر معتادش را در بيغولهها پيدا میکند چطور شماره تلفن پدرشوهرش در موبايل جاويد وجود دارد؟). بعضی جاها فيلم شعاری میشود (که البته خوشبختانه خيلی زياد نيست) و سکانسهای کنسرت و موسيقی هم بايد کوتاهتر میشد (ضمن اينکه انگار منشی صحنه حواسش نبوده که يک سری آدم ثابت در همه اجراهای کنسرتها حضور دارند و بهطور اتفاقی (!) هميشه يکجای سالن نشستهاند).
رابعا همانطور که گفتم مهرجويی خودش را تکرار کرده. مثال واضح ديگرش رفتن علی سنتوری به خانه پدر و مادرش برای گرفتن پول است. موقعيت اين صحنه (پسری که بخاطر ازدواج با دختری متفاوت از ارزشهای خانوادهاش طرد شده و خانوادهای پولدار دارد ولی بخاطر گرفتن پول ناچار میشود به آنها رجوع کند) عين صحنهای است که «پارسا پيروزفر» در «مهمان مامان» به سراغ پدر و مادر ثروتمندش میرود.
در پايان بايد يادی هم بشود از بعضی سکانسهای خوب و تاثيرگذار بخصوص صحنه تزريق پدر برای پسر، خودکار نداشتن آدمهايی که برای مراسم مذهبی در خانه پدر علی سنتوری جمع شدهاند و صحنه عقد که با تمام فانتری بودنش به دلم نشست. بازی «بهرام رادان» و «گلشيفته فراهانی» (بخصوص اولی) هم عالی بود. رادان همچنان داره بهتر و بهتر میشه.
6 Comments:
Mehdi: This time, we are in agreement about a movie:) I didn't expect to see anything like this from Mehrjui.
bebin, yadam raft oon rooz begam ( az bas ke harf to harf ovordin) to hamoon bigholehe, hanye daftarchash ro darovord, vali ba mobile javid zang zad. shomara ro az daftarcheye khodesh ro mobile javid gereft. goftam raf'e ebham she!
منم میخواستم همینی که کامنت بالایی گفت بگم! راجع به دفتر تلفن و اینا. بعد از اینکه فیلمو دیدم دوباره اومدم اینجا رو خوندم. من اصولن با همه-ی نقدهای شما موافقم!
kheilii filmee chertii boodd!!:D ama che deghati kardin oon tike mobilo man motevajeh nashodam..
ببخشید که وقتی توی آب پشتک می زدم،
روی این خاک افتادم
ببخشید که به جای انگشت هایی برای
شمردن پول های یک بانک خصوصی،
ریشه زده توی هر دستم یک دسته قلم
چرا هیجکی به شباهتش به عقاید یک دلقک اشاره نمی کنه!!!!!
Post a Comment
<< Home