جنسيت ميانه
اخيرا شروع کردم به خوندن کتاب «جنسيت ميانه» (Middlesex) اثر «جفری يوجنايدز» (Jeffrey Eugenides). يوجنايدز قبلا کتاب تحسينشده «خودکشی باکرهها» رو نوشته بود و سال ۲۰۰۳ هم بخاطر «جنسيت ميانه» جايزه پاليتزر ادبيات رو گرفته. «جنسيت ميانه» داستان پسری رو تعريف میکنه که دختر به دنيا مياد. کتاب اينجوری شروع میشه: «من دو بار به دنيا اومدم: اول بعنوان يک نوزاد دختر در يک روز صاف ديترويت در ژانويه ۱۹۶۰، بعدا بعنوان يک پسر بچه در اتاق اورژانسی نزديک پتوسکی ميشيگان در آگست ۱۹۷۴.»
کتاب ۵۳۰ صفحهاس و من تازه به صفحه ۵۰ رسيدم (با توجه به سرعت کند من در کتاب خوندن، پنجاه صفحه در يک روز رقم قابل توجهيه و به نظر مياد تا آخرش خواهم خوند) و برای همين هنوز چيز زيادی برای نوشتن ندارم. ولی راوی داستان (که خود اين شخصيت دوجنسيه) ماجرا رو از زمان پدربزرگ و مادربزرگش در يونان (که اتفاقا با هم برادر و خواهر هم بودن) شروع میکنه و اينکه چطور به آمريکا ميان و همينطور جلو مياد تا اينکه به دوران خودش میرسه. نکته جالب رمان اينه که خيلی از تعريفهای راوی تحت تاثير بحران هويتی خودشه. انگار که تعريف ماجراهای اجدادش بهانهايه برای اينکه ريشهيابی کنيم چرا راوی به اين وضعيت دچار شده. البته در حين تعريف داستان، ماجرا عقب و جلو میشه. خود راوی يک جايی اشاره داره که نثر مردانه خطی است و نثر زنانه چرخشی ولی اذعان میکنه که به رغم مغز آندروژنیاش داستانی که میخواد تعريف کنه نوعی سبک چرخشی زنانه در خود نهفته داره. نثرش خيلی گيرا و دوستداشتنيه و تا حالا هم که داستانش کشش داشته. اينجا چند نمونه از نثرش رو ميارم و واسه اينکه عيش خوندن نوشتهاش با ترجمه احيانا ناشيانه من مکدر نشه اصل انگليسیاش رو میذارم. اگه به کتاب دسترسی داريد حتما بخونيدش.
وقتی داره توضيح میده که هنوز هم بعضی وقتها احساس میکنه درونش دختره: (کَلی اسم دخترونهاش بوده)
It's a little like being possessed. Callie rises up inside me, wearing my skin like a loose robe. She sticks her little hands into the baggy sleeves of my arms. She inserts her chimp's feet through the trousers of my legs. On the sidewalk I'll feel her girlish walk take over, and the movement brings back a kind of emotion, a desolate and gossipy sympathy for the girls I see coming home from school.
وقتی درباره عشق پدربزرگ و مادربزرگش حرف میزنه که در اصل با هم خواهر و برادر بودن:
Desdemona and Lefty embraced. At first they just hugged in the standard way, but after ten seconds the hug began to change; certain positions of the hands and strokings of the fingers weren't the usual displays of sibling affection and these things constituted a language of their own, announced a whole new message in the silent room.
1 Comments:
salam man neveshtehaaaaaton ro kheyli doost va ghabol daram..age mishe be man ham sar bezanid chon fekr mikonam neveshte akharam be neveshtehaye shoma nazdike,,,mer30.....http://xload.persianblog.com
Post a Comment
<< Home