حقيقت گمشده
بعضی وقتها آدم تحت شرايط خاصی فيلمی رو میبينه يا کتابی رو میخونه که تاثيرش چتد برابر میشه. مثلا من فيلم «آگرانديسمان» (۱۹۶۶، Blow-up) آنتونيونی رو درست در بحبوحه قتلهای زنجيرهای ديدم. توی «آگرانديسمان» عکاس فضولی حين عکاسیهای روزمره از معاشقه يه زن و مرد توی پارک عکس میگيره وقتی که عکس رو ظاهر میکنه متوجه پاهايی افتاده پشت بوتهها میشه. با بزرگتر کردن عکس به نظر مياد هيکل محوی هم توی بوتهها ديده میشه. ولی هرچی عکس رو بزرگتر میکنه (معنی لغوی آگرانديسمان يعنی بزرگ کردن عکس) تصوير محورتر و گنگتر میشه تا اينکه اصلا حقيقت کاملا گم میشه و قهرمان فیلم بدون اينکه به نتيجهای برسه بیخيال میشه. اون موقع که فيلم رو ديدم جناحهای سياسی توی ايران تو سر و کله هم میزدن و همديگه رو سر قتلها متهم میکردن و خلاصه ماجرای شاهکليد قتلها سوژه روز هر روزنامه و هر محفلی بود و هر روز هم آتيش طرفين تندتر میشد تا اينکه آخرش از اين هرج و مرج و سردرگمی چيزی بيرون نيومد و همه چی ماستمالی شد.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home