.comment-link {margin-left:.6em;}

سکوت سنگين

Wednesday, September 20, 2006

کمی هم سريال


من چه توی ايران و چه اينجا که هستم علاقه‌ای به سريال تلويزيونی و کلا تلويزيون نداشته و ندارم. سريال‌های فوق‌العاده محبوب اينجا رو هم هيچوقت دنبال نکردم ولی به اصرار دوستان دو فصل اول سريال «گمشدگان» (Lost) که ۴۸ قسمت می‌شد رو گرفتم و تماشا کردم. دو فصل اول اين سريال از شبکه ABC مدتی پيش پخش شده و فصل سومش قراره از ۴ اکتبر شروع بشه. داستان «گمشدگان» ماجراهای چند نفر مسافر يک هواپيمای مسافربری از استراليا به آمريکا رو به تصوير می‌کشه که هواپيماشون بين راه در جزيره ناشناسی سقوط می‌کنه و بازماندگان سقوط تلاش می‌کنند خودشون رو نجات بدن. در همين حال اين جزيره سکنه عجيب‌غريبی داره که چندان با اين مهمون‌های ناخوانده مهربان نيستند. ضمن آنکه خود شخصيت‌های اصلی بازمانده از سقوط هم کم و بيش با هم مشکلاتی دارند که تنش های سريال رو تشديد می‌کنه. ولی نکته‌ای که باعث شد به اين سريال علاقمند بشم (غير از کشش‌های ذاتی سريال) فلاش‌بکهاييه به گذشته شخصيت‌های اصلی. قالبی که سازندگان سريال انتخاب کردن به اينصورته که در هر قسمت يکی از شخصيت‌ها رو انتخاب می‌کنن و ضمن اينکه نقش اون شخصیت رو در اون قسمت پررنگ‌تر می‌کنن در چند جای همون قسمت سريال به گذشته شخصيت فلاش بک می‌زنن و معمولا ماجراهای اون قسمت در جزيره ارتباطی روانی-استعاری-منطقی با قسمتهايی که از گذشته شخص می‌بينيم داره. از نکات خوب سريال فيلمنامه خوبشه که اکثر شخصيت‌ها رو محکم ساخته (خصوصا ساير، سعيد، کيت و هرلی) و بعضی از رابطه‌ها رو خوب درآورده (مثلث «جک، کيت، ساير» يا رابطه سان با کيت يا جان با کلِر)، علاوه بر اينها، سيستم اطلاع‌رسانی قطره‌ای سريال از نکات مثبتشه: سرنخ‌ها رو يکی دو قسمت زودتر می‌ندازه و بعد از اونها استفاده می‌کنه يا در چند مورد می‌تونه با موفقيت بيننده رو فريب بده. آخر هم اينکه مثل خيلی از سريال‌های تلويزيونی که سرشون به تن‌شون می‌ارزه ارجاعات فراوانی به فرهنگ پاپ و فلسفه و علوم ديگر درش وجود داره (اسم دو تا از شخصيت‌ها، جان لاک و ديويد هيوم از نام فيلسوف‌های واقعی گرفته شده) و تا اونجايی که حوصله و شعور بيننده غربی اجازه می‌ده فلسفه و روانشناسی هم واردش کردن .
از نکات منفی سريال می‌شه به خام بودن بعضی شخصيت‌ها اشاره کرد (مثل چارلی يا تا حدی مايکل) يا اشکالاتی مثل سياهی‌لشکری که به طرز آزارنده‌ای واقعا زيادی هستند (بعضی از مسافرين هواپيما فقط سر تشييع جنازه‌ها حاضر می‌شوند يا وقتی قرار است خودشان بميرند) و شايد بهتر بود واقعا همان چند نفری که شخصيت‌های اصلی هستند زنده می‌ماندند. چند تا سرنخ در چند جای سريال هست که راه به جايی نمی‌برند و بعيده که توی فصل سوم پی گرفته بشن. همچنين فصل دوم نسبت به فصل اول افت محسوسی داره. به نظر مياد سازندگان سريال توجه‌شان به جذاب‌تر کردن سريال جلب شده و در بعضی‌ جاها صرفا می‌خواستن داستان را پيش ببرن بدون توجه به اينکه آيا از فلان شخصيت فلان کار می‌تواند سربزند يا نه و اين باعث شده بعضی کاراکترها کاملا عوض بشن (خصوصا جان). بعضی پيرنگ‌های سريال هم کليشه‌ای هستند که البته با توجه به اينکه با يه سریال تلويزيونی طرف هستيم می‌شه گفت توجيه پذيره (همزمانی تولد يه نوزاد با مرگ يکی از شخصيت‌های اصلی و ...).
ولی در مجموع سريال خيلی خوبيه که اگه بهش دسترسی داريد حتما ببينيد گرچه نمی‌تونم با سريال‌های ديگه مقايسه‌اش کنم چون همونطور که گفتم سريال‌بين نيستم.

1 Comments:

At 10:38 PM, Anonymous Anonymous said...

doraane sarkeshi :D

 

Post a Comment

<< Home