.comment-link {margin-left:.6em;}

سکوت سنگين

Thursday, July 31, 2008

اگه من منم پس جکسون پولاک کيه؟

به اين دو نقاشی نگاه کنيد. آيا می‌تونيد تشخيص بديد کدوم کار منه کدوم کار جکسون پولاک؟





اگر دوست داريد شما هم يک جکسون پولاک بشيد يه سر به اينجا بزنید.

Monday, July 28, 2008

مردهای ايرانی به پا خيزيد



يک برنامه ده دقيفه‌ای قراره برای کافه راديو درست کنم راجع به چند کتاب نوشته شده توسط نويسندگان ايرانی خارج از کشور. برای اينکه تسلط بيشتری روی مطلب داشته باشم فقط کتابهايی که خودم خوندم رو انتخاب کردم که تعدادشون ۶ تا می‌شد. وقتی اسامی کتابها و نويسنده‌ها رو در ذهنم مرور کردم متوجه شدم که نويسنده همه آنها خانم هستند (آذر نفيسی، مرجان ساتراپی، ناهيد راشلين، کامليا انتخابی‌فر، شيرين عبادی، داليا سوفر). تازه من هنوز از خانم‌ها شهرنوش پارسی‌پور و فيروزه دوما (که هر دو نويسندگان قابل احترامی هستند) هنوز چيزی نخونده‌ام. وقتی به غيرت مردانه‌ام برخورد گشتی در اينترنت زدم ببينم اوضاع نويسندگی همجنس‌های من چطوره و در کمال شرمندگی بايد اذعان کنم که گويا در اين عرصه از اثری از آقايون نيست يا اگر هست در سطحی بسيار پايين‌تر (ياد اون صحنه بورات افتادم که وقتی جناب بورات کتاب خاطرات پاملا اندرسون رو می‌بينه با تعجب می‌پرسه مگه اين زن نيست پس چرا کتاب نوشته!؟).
جدای از ساير مسايل و فارغ از شايستگی ادبی (که بحث‌اش را حتما در برنامه راديو‌ خواهم کرد)، اين حقيقت که خانم‌های ايرانی بازار کتابهای راجع به کشورمان را مال خود کرده‌اند شايسته تفکر بيشتر است. به نظر می‌رسه صرف زن بودن و در ايران زندگی کردن آنها را واجد شرايطی کرده که می‌توانند مخاطب غربی را مجذوب خود کنند (دقت کنيد که همه کتب بالا به زبان انگليسی هستند). پنج تا از شش کتاب بالا خاطرات خود نويسنده هستند و در همه مساله زن بودن در ايران و آپارتايد جنسی برجسته است. حتی خانم نفيسی تا آنجا پيش می‌رود که در «لوليتاخوانی در تهران» اسارت مردم ايران توسط نظام جمهوری اسلامی را با اسارت زنان ايرانی توسط مردان ايرانی مقايسه می‌کند (و همين مقايسه را به سمت اسارت جنسی لوليتا توسط ناپدری‌اش، هامبرت هامبرت، می‌برد).
اين پست صرفا بيان همين نکته بود و قرار نيست نتيجه‌ای از آن گرفته بشه. برای خودم اين عدم توازن جالب و چشمگير بود و گفتم شايد کسی هم نظری در اين مورد داشته باشه.

Sunday, July 27, 2008

Ten Times In History When Using the "F" Word Was Appropriate


"What the *&%# was that?" - Mayor of Hiroshima

"Where did all these *&%#ing Indians come from?" - Custer

"Any *&%#ing idiot could understand that." - Einstein

"It does SO *&%#ing look like her!" - Picasso

"How the *&%# did you work that out?" - Pythagorus

"You want WHAT on the *&%#ing ceiling?" - Michaelangelo

"I don't suppose it's gonna *&%#ing rain." - Joan of Arc

"Scattered *&%#ing showers...my ass!" - Noah

"I need this parade like I need a *&%#ing hole in my head!" -JFK

Ah, come on. Who the *&%# is gonna find out? - Bill Clinton

Source

Tuesday, July 22, 2008

گفتگوی نغز

اين محاوره رو در کافی شاپی واقع در دانتاون ونکوور بين يک مشتری و فروشنده شنيدم:

- What is iced chai latte?
- That's chai latte with ice.
- oh!

Monday, July 21, 2008

امشب اصولت را زيرپا می گذاری...



بتمن: چرا می خوای منو بکشی؟
جوکر: نمی خوام بکشمت. بدون تو چکار می تونم بکنم؟

خب اين روزها بتمن جديد با نام «شواليه سياه» (Dark Knight) در حال تسخير دل و دلار مردمان دنياست و بايد درباره اش نوشت. وقتی اسم بتمن مياد آدم حسابش را می گذارد کنار ساير ابرقهرمان های آمريکايی (سوپرمن، جيمز باند، رمبو ...) و طبعا انتظارش را در همان حد پايين می آورد: يک منجی ضدضربه عالم بشريت که به جنگ بدی ها می رود و هر بار نبردهايش با پيشرفت تکنولوژی چشمگيرتر و نفس گيرتر می شود. بلای دنباله سازی هم که همواره دامن گير اينطور فيلمهای سلسله وار بوده، همانطور که بتمن دومی از اولی ضعيف تر و بتمن سومی از دومی بدتر بود. تا اينکه نوبت به جناب «کريستوفر نولان» رسيد تا به لطف خلاقيت هايش که با فيلمهای گذشته به اثبات رسيده بود اين ابرقهرمان بيچاره را دوباره احيا کند (آقای نولان «ممنتو» را در 30 سالگی ساخته بود. اگه 30 سالتان شده فکر کنيد بزرگترين موفقيت زندگی تان در 30 سال اول زندگی چه بوده و بعد مقايسه اش کنيد با «ممنتو» تا متوجه شويد ما کجاييم و اين تخم جن نابغه کجا). حاصل کار نولان روی بتمن سه چهار سال قبل بيرون آمد تحت نام «بتمن آغاز می کند» (‌Batman Begins) که به نسبت قسمت های قبلی اثری قابل اعتنا و ديدنی بود. ولی نولان که تازه با قواعد ژانر و فرهنگ بتمنی خو گرفته بود حالا بتمن پنجم را بيرون داده که بايد اذعان کنم اگر بخواهم برترين سه فيلم اکشنی که ديده ام را نام ببرم اين يکی از آنهاست.
نولان در قالب و محدوده قواعد دست و پا گير بتمن و فرهنگش بهترين ترکيب ممکن را از لحاظ قصه ای-فيلمنامه ای-شخصيتی بيرون داده. حتی می شود بعضی جاها آن را در حد يک فيلم نوآر تاريک و قابل مقايسه با نوآرهای خوب تاريخ سينما بالا برد. نولان شجاعانه قواعد ژانر (اکشن) را بالا پايين کرده. در کدام فيلم اکشن يکی از شخصيت های اصلی اواسط فيلم کشته می شود؟ (نمی توانم بيشتر از اين لو بدهم) در کدام فيلم اکشن اينقدر خوبی/بدی شخصيت ها نوسان می کند؟ «شواليه سياه» انقلابی در سينمای اکشن است همانطور که «نابودگر» (Terminator) در دهه 80 و «تغيير چهره» (Face off) در دهه 90 بودند. اگر خيلی سختگير نباشيم می توانيم اين بتمن جديد را فلسفی هم بخوانيم (به شکلی قابل فهم برای بيننده پاپ کورن خور آمريکايی) و حتی چاخان های فيلم هم ديدنی اند. جلوه های ويژه، تدوين (غير از دو سه سوتی)، فيلمبرداری و ساير عوامل تکنيکی در حد اعلای خود هستند. بازی هيث لجر در نقش جوکر خيره کننده است. انگار خيلی سعی کرده که جوکرش شبيه جوکری که «جک نيکلسون» در بتمن اولی نقشش را بازی کرده بود نشود؛ کاری اگر نه ناممکن به شدت سخت. ولی لجر موفق به اين مهم شده هرچند در لحظاتی من را ياد «هانيبال لکتر» سکوت بره ها می انداخت. در مورد ديالوگ ها خيلی وقت بود که اين همه جمله نغز و دلنشين در يک فيلم نشنيده بودم (شايد از زمان بهترين های «وودی آلن»).
خلاصه اينکه سازندگان بتمن بعدی روزگار سختی را خواهند داشت اگر بخواهند حداقل چيزی مثل اين يکی بسازند.