چی بخونیم؟
از من زیاد میپرسن که چه پیشنهادی برای خوندن کتاب دارم و سوال عمومیتر اینه که چطوری کتاب رو انتخاب میکنم. من به ندرت پیش میاد که کتابی رو که از قبل چیزی درباره خودش یا نویسندهش نمیدونم بخرم یا از کتابخونه قرض کنم ولی گهگاه شده که درجا کتابی رو دیدم و برای خوندن انتخابش کردم. فکر کردم اینجا یه اشارهای به پروسه انتخابم بکنم. ولی واسه این پست فقط کتابهای داستانی رو انتخاب کردم و پیششرط هم اینه که بدون هیچ تحقیق یا شناختی پا به کتابفروشی گذاشتین و دسترسی به مجله و توصیه رفقا و آیپاد و آیفن و آیکوفت و آیزهرمار هم ندارید.
۱. نام کتاب: خیلی معیار خوبی نیست ولی چه بخواهیم چه نخواهیم سمپاتی خاصی رو ایجاد میکنه. من اگه صد بار دیگه هم به دنیا بیام و تو کتابفروشی کتابی به اسم «سبکی تحملناپذیر هستی» ببینم خواه ناخواه جذبش میشم همونطور که از عنوانهایی مثل «نبرد خونین»، «انتقام آتشین»، «اولین عشق»، «آخرین عشق»، «وسطین عشق» و ... فاصله میگیرم. همین نکته در مورد طرح جلد کتاب هم تا حدی درسته ولی چون معمولا خود نویسنده دخالتی درش نداره خیلی نمیشه روش حساب کرد.
۲. جایزه: بهرحال معنیاش اینه که یه گروه آدمی که سرشون به تنشون میارزه (حتی اگه چهار پنج نفر باشن) تشخیص دادن این کتاب شایستگی تقدیر رو داشته. جوایز درجات مختلف دارند. معتبرترین بیشک پالیتزره (Pulitzer)، بعد اون بوکر (Booker) که جایزهای انگلیسیه. گیلر (Giller) فکر کنم معتبرترین جایزه کاناداییه. دقت کنید که این جوایز به آثار به زبان انگلیسی داده میشه. «نوبل» ادبیات به مراتب از همه اینا مهمتره ولی به یک اثر داده نمیشه بلکه به فرد اهدا میشه (این اشتباه رو خیلیا میکنن) و ممکنه کسی که ۵۰ تا کتاب نوشته و نوبل برده دو سه تا کتاب خیلی بد داشته باشه و روی جلد کتاب نوشته شده باشه برنده جایزه نوبل. نکته آخر اینکه باز هم جایزه تضمینی نمیکنه که از کتاب خوشتون بیاد. چون بالاخره سلیقه فردی هم مهمه.
۳. جمله اول: اگه جمله اول کتاب هیچ تغییر درتون ایجاد نمیکنه (تغییر سایز مردمک، خنده نخودی، بالا پایین کردن سر با فرو بردن متفکرانه لبها و ...) با اطمینان بالایی میتونم بگم اون کتاب مال شما نیست. به نظر من (و خیلیهای دیگه) جمله اول کتاب مهمترین جملهشه (حتی مهمتر از جمله آخر). نویسنده تمام قدرتش رو توی جمله اول جمع میکنه و در خیلی موارد فشرده تم کتاب رو میشه در جمله اول دید. بعدا یه پست مخصوص همین موضوع میکنم. ولی واسه درک اهمیت اولین جمله سری بزنید به آغاز «غرور و تعصب»، «بیگانه» یا «آنا کارنینا».
۴. تعریف و تمجید پشت کتاب: معمولا سه چهار تا جمله از نقدهای در مورد کتاب رو میتونید پشت هر کتاب پیدا کنید. مهمتر از محتوای جملهها اعتبار آدم و موسسهايه که ازشون اون جمله نقل قول شده. مطمئن باشید اگه «New York Times»، «New York Review of Book» درباره کتاب نقد مثبتی نوشته باشند بهشون اشاره میشه. اگر مهمترین جایی که نقل قولش پشت کتاب اومده «Entertainment Weekly» يا «Playboy» هستند احتمالا کتاب اون چیزی که میخواهید نیست. این رو هم دقت کنید که برای کتابهایی که تازه چاپ شدهاند (معمولا با جلد سخت)، تحسینها مربوط به آثار قبلی نویسنده میشوند.
۵. راوی: خیلی مهمه که نویسنده از زبان اول شخص بنویسه یا راوی کل. فهمیدن این نکته هم معمولا خیلی راحته. البته همیشه اینطور نیس. در بعضی از کتابها اواسط داستان معلوم میشه که راوی خودش یکی از شخصیتهای درون داستانه. ولی در اکثر اوقات اگر راوی اول شخص باشه همون صفحه اول و دوم یه ضمیر «من» پیدا میشه. هرچند فهمیدن اینکه اين «من» یه دختر ۲۰ سالهاس یا مرد بازنشسته کمی بیشتر طول میکشد. «اول شخص» و «سوم شخص» هرکدوم مزایای خودش رو داره ولی تقریبا به سلیقه شخصی شما برمیگرده که کدوم رو ترجیح بدهید. خود من اول شخص رو بیشتر دوست دارم.
۶. لحن و نثر: دو سه پاراگراف تصادفی از کتاب انتخاب کنید (ترجیحا پاراگراف آخر کتاب نه!) و بخونید. چقدرش دیالوگ و چقدرش توصیف بود؟ چقدر نویسنده وارد ذهن شخصیتها شد؟ بعد از یک پاراگراف داستان چقدر جلو رفت؟ اصلا جلو رفت یا فقط تحلیل شخصیت بود؟ اینها هم به سلیقه شخصی برمیگرده.
۷. کلمات: این رو جایی خوندم و از خودم نیست. ضمنا بررسی دقیقتری هم میخواد. یک مورد بررسی کیفیت نثر ادبی تعدد استفاده از قیده. این یه اصل پذیرفته شدهاس که استفاده زیاد از قید ناتوانی نویسنده رو از انتخاب صفت و فعل مناسب میرسونه، مثلا بهتره به جای اینکه بگه «لنگ لنگان راه می رفت» بگه «میلنگید».