.comment-link {margin-left:.6em;}

سکوت سنگين

Friday, January 27, 2006

هنرمند و زندگی با او

موقعی که ايران بودم از دوستام شنيده بودم که وقتی از يکی از استادای دانشگاهمون پرسيده بودن نظرش درباره زن گرفتن چيه پوزخندی می‌زنه و جواب می‌ده که «شما وقتی شير می‌خواين بخورين می‌رين شير پاکتی می‌خرين يا می‌رين يه گاو می‌خرين می‌ذارين توی خونه؟» کاری به متانت يا وقاحت حرفش ندارم و اصلا نمی‌خوام بحث رو به مقوله‌های فمينيستی يا ميس‌اوجينستی (misogynism) بکشونم ولی از تمثيلش می‌خوام تو بحث پايين استفاده کنم:
چند بار تا حالا شنيدم که مثلا يه نفر گفته خوش به حال زن يا شوهر يا بچه‌ها و پدر و مادر و غيره فلان هنرمند. در اينکه هميشه با فلان هنرمند بودن، با او غذا خوردن، با او همبستر شدن، در فعاليت‌های اجتماعی با او بودن امتيازيه که شکی نيست. خود من آرزومه (آرزو شايد کمی اغراق باشه ولی نمی‌تونم علاقه‌ام رو کتمان کنم)‌ که با فلان نويسنده يا فلان کارگردان به کافی‌شاپ يا رستوران برم (در مورد همبستر شدن نظرم رو محفوظ نگه می‌دارم!) ولی زندگی شانه‌روزی با اونها غيرقابل‌تحمله. دليل اولش بخاطر تعهد و شيفتگی هنرمند به هنرشه و غفلتی که نسبت به اطرافيانش داره و دليل دومش به طبع و احساس نازک (و در نتيجه اراده ضعيف) هنرمند در قبال عشقهای زمينی برمی‌گرده و تعجبی نداره که خيلی از هنرمندها همجنس‌باز بوده و هستن (چون با اولين تحريک تسليم می‌شن) و البته اين حس تو هنرمندهايی که با هنر اصيل‌تر و درونی‌تر سر و کار دارن بيشتره (مثل نقاش‌ها و شعرا و کمتر در نويسنده‌ها و کارگردان‌ها). البته تاثير زوج در زندگی و جهت فکری و آثار هنری هنرمند انکارناپذيره که شايد تو نوشته‌ ديگه‌ای راجع بهش بنويسم. فيلم «زيبای مزاحم» با بازی «ميشل پيکولی» و «امانوئل بئار» مثال جالبی به نظر می‌رسه. پيکولی يه نقاش پيره که دوران پرفروغی داشته و در جوانی از همسرش پرتره می‌کشيده کم‌کم با پا به سن گذاردن همسرش خودش هم دست از نقاشی می‌کشه تا اينکه زوج جوانی به خونه‌شون سر می‌زنن. جوانی و سرزندگی و لوندی امانوئل بئار باعث می‌شه پيکولی دوباره دست به کار بشه و «جوانی» رو به تصوير بکشه. خلاصه اگه از آثار هنرمندی خوشتون مياد لازم نيس باهاش ازدواج کنين فقط اثرش رو تهيه کنين بذارين خالق اثر به حال خودش باشه (شير بخرين چرا گاو رو می‌خواين بخرين!؟)

0 Comments:

Post a Comment

<< Home