.comment-link {margin-left:.6em;}

سکوت سنگين

Friday, May 26, 2006

بديهی يا تلويحی؟

فيلم به عنوان يه قالب هنری نبايد خيلی راحت و صريح حرفش رو حاضر و آماده در اختيار مخاطبش قرار بده. هرچند با فيلمهای غامض و الکی پيچيده که فقط سعی دارن با قطار کردن يه سری صحنه و ديالوگ نامفهوم بيننده رو گيج کنند و به نوعی خودشون رو مهم جلوه بدن مخالفم ولی يه فيلم خوب (نه لزوما هنری) بايد به نوعی سرنخ‌های کافی رو با ظرافت انتقال بده و برای تفکر و تخيل بيننده‌اش جايی بذاره. مثلا يکی از دلايلی که «ديويد لينچ» در مورد فيلماش حدالامکان مصاحبه نمی‌کنه اينه که به قول خودش «توضيحات اضافی قدرت تخيل رو از بين می‌بره». به اين مثال ظريف توجه کنيد:
«ديويد کراننبرگ» در فيلم «سوءسابقه» (سابقه خشونت، History of Violence) سعی کرده از دغدغه‌های شخصی خودش فاصله بگيره و يه فيلم نزديک‌تر به مخاطب عام بسازه و در نتيجه اشاراتش واضح‌تر و به‌نوعی همه‌فهم‌تر شدن. داستان فيلم همونطور که قبلا هم نوشته بودم درباره مرديه به نام تام که قبلا آدمکش بوده و حالا توبه کرده و خانواده تشکيل داده و يه رستوران محلی رو اداره می‌کنه. دو تا سارق حرفه‌ای به رستورانش حمله می‌کنن و او موفق می‌شه هر دو رو بکشه و تبديل به قهرمان می‌شه و از همين طريق همدستان سابقش پيداش می‌کنن و سراغش ميان. از طرفی بعد اين ماجرا پسرش توی مدرسه برای اولين بار با يکی از همکلاسی‌هاش درگير می‌شه و کتک‌کاری می‌کنه و واسه همين از مدرسه اخراج می‌شه. توی خونه ، تام با عصبانيت به پسرش می‌گه «توی اين خونواده ما با مخالفان‌مون کتک‌کاری نمی‌کنيم» (يا يه چيزی شبيه اين). پسره هم با تمسخر جواب می‌ده «آره. می‌کشميمشون».
بعضی از منتقدا از اين ديالوگ کوتاه فيلم تعريف کردن و گفتن کل فيلم در اين جمله خلاصه شده و اينکه چطور خشونت در يک خانواده (در مقياس بزرگتر جامعه) واگيرداره و آيا خشونت در ژن ما بصورت کد شده وجود داره و فقط منتظره که تحريک بشه و آيا اين قضيه موروثيه (اتفاقا بعدا معلوم می‌شه که رييس جنايتکارا کسی نبوده جز برادر خونی خود تام!). از اين زاويه نگاه کنيم اين صحنه قشنگه ولی صرفا تاکيد بيشتر بر چيزيه که اگر بيننده فيلم رو دقيق ببينه بهش می‌رسه. يعنی از درگير شدن تام در حادثه قتل و درگيری پسرش در مدرسه و تغيیر لحن و اتمسفر خونه و روابط می‌شه به منظور نهايی کارگردان رسيد. انگار که اين ديالوگ فقط اينجاس که مخاطبين عام‌تر رو متوجه قصد سازنده بکنه و اينجا کراننبرگ مثل معلميه که سر کلاس درس رو دو بار می‌ده که شاگردهای ضعيف‌تر هم بفهمن. شايد واسه همينه که مي‌گن بهتره کارگردانهای مستعد بدون توجه به گيشه، فقط فيلم خودشون رو بسازن...

2 Comments:

At 1:30 AM, Anonymous Anonymous said...

بابا ايول. چه خوب كه راجع به اين فيلم نوشتي. چه اسم جالبي برا فارسيش گذاشتي. نوشته‌ات هم خوب بود. مثل هميشه

 
At 7:05 AM, Anonymous Anonymous said...

با این حرفت که آدمای مستعد - خلاق شاید بهتر باشه - شاید - بهتره فیلم خودشونو بسازن خیلی موافقم .

 

Post a Comment

<< Home