حالا واقعا چی میخواست بگه؟
امير پوريا در قسمت «خشت و آينه» شماره اخير فيلم مطلب کوتاهی داره با عنوان «بدترين سوال تاريخ سينما: چی میخواست بگه؟». توی مطلب توضيح میده که از اين معضل رنجيده میشه که آدمهای غيرسينمايی که شنيدند فلان فيلم جايزه برده و سروصدا کرده و امثالهم فيلم رو میبينند و چيز زيادی نمیفهمند و ذوقزده از او میپرسند «اين فيلم چی میخواست بگه؟» و انتظار دارند که منتقد سينما در تکجملهاش حقمطلب رو درباره آن فيلم ادا کنه. بعدش فيلم «پنهان» (Cache) شاهکار «مايکل هانکه» رو مثال مياره که همه ازش میپرسيدند «اين چی بود؟» يا «فيلمهای ويديويی رو کی میذاشت دم در خونه اونا؟» يا «صحنه آخر کنار مدرسه چه اتفاقی میافته؟»
من با محتوای مطلب امير کاملا موافقم (مثل اکثر مطالب سينمايیاش). هرچند رشته من به سينما هيچ ربطی نداشته و هرچند تعداد سالهايی که امير درگير سينما بوده خيلی بيشتر از من بوده ولی من هم چه در ايران چه کانادا در معرض اين سوالات پدردربيار بودهام. فقط به نظرم امير در مقاله کوتاهش کمی سختگيرانه با مخاطب عادی سينما که الزاما هيچگونه تعهدی هم به اين مديوم ندارد و همين که دنبال يک فيلم «جايزهبگير» رفته و آن را به سوپرمن و بتمن و ساير «من» های دیگه ترجيح داده جای تشويق و خوشحالی دارد، برخورد کرده. اتفاقا به نظرم ما يا هرکسی که وقت بيشتری صرف سينما کرده وظيفه داريم که نگذاريم بيننده کذايی با فکر اينکه «اين فيلم چی بود؟» و «دو ساعت از زندگیام هدر رفت» و بدترين قضاوت ممکن يعنی «سر کاری بود!» به خانه بره و دفعه بعدی که فيلمی فرانسوی-اتريشی دستش رسيد فرار را بر قرار ترجيح دهد حتی اگر خانم بينوش بازيگرش باشد.
در دوران دبيرستان معلم تاريخ-جغرافيايی داشتيم که برای اينکه خودش را از شر طرح سوال امتحان راحت کند سوال میداد «سلسله قاجار را بنويسيد!» يا «ناحيه کوهستانی را توضيح دهيد!» و ما هم بايد دو فصل کتاب را روی کاغذ میآورديم. اين خاطره را گفتم که مطلب ديگری را اضافه کنم: مشکل ديگر اين است که از آدم خواسته میشود که در يک يا دو جمله درباره جهانبينی فلان کارگردانی که چهل تا فيلم در حدود نيم قرن کار هنری از خود بيرون داده در صف اتوبوس يا در مهمانی شلوغی که صدا به صدا نمیرسد داد سخن دهيم. سوالاتی همچون «اين ادا و اصول های دکور داگويل به چه دردی میخوره؟» يا «منظور لينچ از اينجور فيلمها چيست؟» يا «آیا استنلی کوبريک عقده جنسی داشته؟».
بعنوان اصلی کلی، عميقترين مفهوم در زندگی بشريت وقتی در قالب يک جمله بيان شود به شدت افت میکند. مثلا اگر از يک خداپرست و يک مارکسيست درباره عقيدهشان بپرسيد و جواب دهند «ما میگوييم خدا يکی است و بايد فقط او را پرستيد» و «بايد جامعه طبقاتی از بين برود و طبقه کارگر حق خود را بگيرد» احتمالا نمیگوييد «همين!؟». حالا بيا بگو «ديويد کراننبرگ» در فيلمهايش از «تاثير مخرب مديا» میگويد و غيره. ضمن اينکه اکثر فيلمهای خوب دنيا حرف مفهومی جديدی ندارند و فقط حرفهای قبلی را با يک بيان سينمايی جديد میزنند. حالا قسم و آيه بيار که «ميل مبهم هوس» لوييس بونوئل از «دست نيافتنی بودن زن» داد سخن میدهد و احتمالا جواب میشنوی مگر فلان فيلم «فردين» چی میگفت!
خلاصه اينکه من هميشه سعی کردهم اگر موقعيت مناسب بود فيلم رو باز کنم، از گذشته کارگردانش و اينکه اين فيلم در چه ردهای در آثارش قرار میگيرد و چرا اين فيلم ساخته شده و احيانا «چه خواسته بگويد» بگويم (غير از «لينچ» که همچنان از حرف زدن راجع بهش طفره میروم و هنوز معتقدم بهتر است بکارت و طراوت متعالی فيلمهايش از گزند نفوذ تفسير مصون بمونند) و حدالامکان فيلم رو آنطور که خودم میشناسم (که البته شايد درست هم نباشد) بشناسانم. ضمن اينکه خود ما هم از گزند کجفهمی و اشتباه ايمن نيستيم. مگر شاهکار «آنتونيونی»، «ماجرا» (L'avventura)، که حداقل نگاه من يکی رو عوض کرد، در کن ۱۹۶۰ توسط منتقدان مسخره نشد؟
3 Comments:
manam ke matlabesho khoondam too majalleh, kolli khosham oomad. javab e hamchin soali daghighan ye satl ab e yakh mirizeh roo film e bichareh.
حالا شما کلن چی میخواستی بگی تو این پستات پسرم؟!
دو هم این که هی داریم یاد آن مرحومه خانم سونتاگ و ضدتفسیرش میافتیم. دستتان درست!ـ
این سوال مسخره را خیلی موقع ها شنیده ام که اتفاقا آخرین بار بعد از همین فیلم پنهان بود. و راجع به لینچ کتاب " هنرامر متعالی مبتذل" اثر ژیژک خیلی خوب می تواند از لینچ وفیلم هایش راز گشایی کند
.
Post a Comment
<< Home