Top 10
باز هم آخر سال شد و منتقدان شروع کردند به دادن فهرست ده فيلم برترشان. من هم به تقليد از آنها فيلمهايی که بيشتر خوشم اومده را اينجا رديف میکنم. طبق معمول فيلم «لينچ» از مقايسه مبراست.
۱۰. جاعلين (Counterfeiters) و ۴ ماه، ۳ هفته، ۲ روز (4 Months, 3 Weeks, 2 Day): اولی داستان واقعی يک يهودی جاعل اسکناس در زمان جنگ جهانی دوم است که نشان میدهد چطور خود را در خدمت اهداف نازیها قرار میدهد تا بتواند جان خود و همسلولیهايش را حفظ کند. فيلمی قوی و رئاليست درباره دوگانگیهای اخلاقی و واکنشهای مردم در برابر کنشهای مختلف. دومی، برنده نخل طلای کن يک فيلم گيرا و قدرتمند درباره سقط جنين در رومانی دوره جنگ سرد. قصهای تکراری که با بيان رئاليست کارگردانش مخاطب را تا پايان همراه میکند. البته به نظرم، در عين شايستگیهای فيلم، زياد از حد بزرگ شده است.
۹. راتاتويی (Ratatouille): يک انيميشن تماشايی و تاثيرگذار که حتی من را که انيميشنباز نيستم ميخکوب کرد. طنز قوی و پراحساس فيلم ثابت کرد که هنوز هم انيميشنهای اصيل و خوب ساخته میشوند.
۸. سيمپسونها (Simpsons): خيلی عجيب است که دو تا انيميشن توی ده تا فيلم برتر من باشد ولی بهرحال «سيمپسونها» يک کار قوی بود که همان هدف مجموعه تلويزيونیاش را دنبال میکرد: ارايه تصويری طنزآميز و آنارشيستی از مردم آمريکا. اشارات صريح و غيرصريح فيلم به وقايع جاری حسابشده و همراه با ظرافت بود. طنز گفتاری و تصويری نيم ساعت اول فيلم فوقالعاده بود. اين را هم بگويم که من از خود مجموعه تلويزيونی دو سه قسمت بيشتر نديده بودم.
۷. دروغهای ممنوعه (Forbidden Lie$): نمیفهمم چرا اين فيلم مستند با نوآوریهای روايتیاش مخاطب پيدا نکرد. انگار پخشکننده خوبی نداشته چون هنوز جايی به اکران درنيامده و در جشنوارههای محدودی هم نمايش داده شده. فيلم راجعبه «نورما خوری» نويسنده کتاب پرفروش «عشق ممنوعه» است. او ادعا میکند خاطراتش را درباره دوست مسلمانش نوشته که خانوادهاش بخاطر رابطهاش با يک پسر مسيحی او را سلاخی میکنند. و بعد نشان میدهد که اصلا چنين دختری وجود نداشته. در صحنه بعدی «نورما خوری» از خودش دفاع میکند و همينطور تا آخر اين بده بستان ادامه پيدا میکند. نوع کارگردانی فيلم باعث شده که گيرايی فيلم از فيلمهای داستانی هم بيشتر باشد.
۶. گانگستر آمريکايی (American Gangster): بالاخره بعد از مدتها «ريدلی اسکات» يک فيلم خوب ساخت. اين کارگردان بزرگ آمريکايی که چند تا از بهترين فيلمهای دهه ۸۰ آمريکا را در پروندهاش دارد اين بار به سراغ داستان آشنای دزد و پليس رفته ولی توانسته از کليشه خارج شود. بازی «دنزل واشينگتن» عالی است.
۵. پيرمردها کشوری ندارند (No Country for Old Men): يکی از بهترين فيلمهای برادران «کوئن». کتاب مرجع برای اقتباس عالی بود. نزديکی فضای کتاب با دنيای «کوئن»ها باعث شده که فيلم خيلی قوی و هماهنگ از آب دربيايد. به شدت خشن ولی دوستداشتنی. بازی «خاوير باردم» بهترين نقشآفرينیاش نيست ولی عالی است. فضای نيهيليستی فيلم خيلی خوب درآمده.
۴. پرسپوليس (Persepolis): درباره اين فيلم قبلا مفصل نوشتهام. حرف جديدی ندارم.
۳. شهوت، احتياط (Lust, Caution): نه به خوبی و جسارت «کوهستان بروکبک» ولی باز هم داستان يک دوره کوتاه تعيينکننده در زندگی آدم که بر کل زندگی آدم سايه میافکند. کارگردانی و فيلمبرداری در حد عالی. صحنه اولين قتل فيلم (نوعی بزرگ شدن برای گروهک تروريستی) يکی از بهترين قتلهای سينماست. ريتم فيلم در عين کندی مسحورکننده است.
۱. حباب غواصی و پروانه (Diving Bell and the Butterfly) و وعدههای شرقی (Eastern Promises): در نهايت به اين نتيجه نرسيدم کدام اين فيلمها را بيشتر دوست داشتم. اولی فيلمی پراحساس است بر اساس سوژه تکراری تقلای مريض و نبردش با بيماری ولی از دريچهای جديد. استفاده از امکانات دوربين برای انتقال مفاهيم تماتیک فيلم جديد و ابتکاری است. فيلم بدون اينکه با احساسات بيننده بازی کند او را کاملا درگير میکند. احترام شعور بيننده نگاه داشته میشود. دومی يکی از بهترين فيلمهای «کراننبرگ» (اگر نگويم بهترين) است که به نظرم اين کارگردان کانادايی با اين فيلم و فيلم قبلیاش «سوءسابقه» (History of Violence) به بلوغ کامل رسيده هرچند موضوعات موردعلاقهاش در فيلمهای قبلی را تا حد زيادی کنار گذاشته. به شخصه فيلمهای اوليه کراننبرگ را دوست ندارم. لندنی که در اين فيلم خلق کرده و داد و ستدهای ميان مهاجرهای روسیاش يکی از بهترين تصويرپردازیهای شهری است. در ضمن اعتماد کراننبرگ به «ويگو مورتنسن» اينجا به خوبی جواب داده است.