.comment-link {margin-left:.6em;}

سکوت سنگين

Thursday, January 04, 2007

نگاهی به 11 سپتامبر


۱۱ سپتامبر امسال (در واقع پارسال، ۲۰۰۶)، آقای «اسلاووی ژيژک» مقاله‌ای در گاردين نوشت که در ابتدايش به دو تا فيلم مهم سال که راجع‌به حادثه ۱۱ سپتامبر بودند (يونايتد ۹۳ و سازمان تجارت جهانی) پرداخت و بعد تحليل کلی از اين حادثه ارايه کرد. نمی‌دونم کسی از لشکر شکست‌خورده نشريات روشنفکر ايران به فکر ترجمه اين مقاله افتاد يا نه. از اون موقع می‌خواستم قسمتی از اون رو اينجا بگذارم ولی تنبلی اين فرصت رو از من می‌گرفت. بهرحال دو پاراگراف جالبش رو ترجمه کردم. ولی بد نيس نگاهی هم به اصل مقاله و نظرات مردم در پايينش بندازيد.

معنی تاريخی ۱۱ سپتامبر چيست؟ دوازده سال قبل‌تر در نهم نوامبر ۱۹۸۹ ديوار برلين فرو ريخت. فروپاشی کمونيسم، به فروپاشی اتوپياهای (مدينه‌های فاضله) سياسی معنا شد. امروز ما در يک
دوره پسا-اتوپيايی در حکومت‌های پراگماتيک به سر می‌بريم، چرا که درسهای سختی گرفتيم از اينکه چطور اتوپياهای سياسی شکوهمند در نهايت منجر به حکومت وحشت و استبداد می‌شوند. ولی به دنبال اين فروپاشی اتوپيا، يک اتوپيای بزرگ از ده سال دموکراسی ليبرال کاپيتاليسم جهانی به وجود آمد. نهم نوامبر، خبر از «دهه نود شاد»ی را می‌داد: رويای فرانسيس فوکوياما از «پايان تاريخ»، باور اينکه دموکراسی ليبرالی، اساسا پيروز شده، باور اينکه جستجو پايان‌ يافته، باور اينکه به حلول يک جامعه ليبرال جهانی چيزی نمانده، باور اينکه موانعی که سر راه اين پايان خوش هاليوودی قرار دارد صرفا قدرت‌های کوچکی بيش نيستند که هنوز رهبرانشان درک نکرده‌اند دوران‌شان پايان يافته است.
يازده سپتامبر مظهر پايان اين اتوپيا است، رجوعی به تاريخ حقيقی. دوران جديدی به وجود آمده با ديوارهايی در سرتاسر دنيا، بين اسراييل و فلسطين، دور اتحاديه اروپا، روی مرز آمريکا و مکزيک و اسپانيا و مراکش. دوره‌ای است با اشکال جديد آپارتايد و شکنجه قانونی. همانطور که پرزيدنت بوش بعد از ۱۱ سپتامبر گفت آمريکا در حالت جنگی قرار دارد. ولی مشکل اين است که آمريکا در وضعيت جنگی قرار ندارد. برای اکثريت غالب، زندگی روزمره جريان دارد و جنگ تبديل به کسب و کار آژانس‌های حکومتی شده است. تمايز ميان وضعيت جنگی و صلح محو شده است. داريم وارد دورانی می‌شويم که در آن وضعيت صلح می‌تواند در عين حال يک وضعيت اورژانسی نيز باشد.

3 Comments:

At 3:01 AM, Anonymous Anonymous said...

سلام . نمی دانم خبر دارید یا نه ، چند ماه پیش کتابی از آقای ژیژک در ایران چاپ شد که درباره "بزرگراه گمشده" دیوید لینچ نوشته شده بود و اسمش بود : هنر ، امر متعالی مبتذل . کتابی بود که خیلی سخت بشود خواندن اش را توصیه کرد . به شدت گنگ و دورافتاده از لینچ و فیلمش . آن کتاب را خیلی ها ، بسیار پسندیدند و خیلی ها ، دورش انداختند ! نوشته های دیگرش را که من خواندم دیدم انگار اوضاع بر همین قرار پیش می رود . فهمیدم اگر خواندن یک مقاله از او را شروع کنی ، تا پایان با یک چیز دیگر طرفی ! برای همین ، از روی این دو پاراگراف اولیه، خیلی سخت می شود درباره موضع ژیژک به یازده سپتامبر قضاوت کرد . می ماند یک تشکر بابت این که آدرس مقاله کامل را هم دادید .

 
At 1:42 PM, Anonymous Anonymous said...

با ژیژک از طریق کتابی به نام " هنر امر متعالی مبتذل" آشنا شدم متنی بس سنگین که با محور قرار دادن بزرگراه گمشده لینچ به تحلیل هایی در مورد اثر پست مدرن می رسد که خلی جالب است ، این دو پاراگرافی را هم که ترجمه کرده بودید بسیار پر بار بود و می توان گفت که ژیژک در آغاز هزاره فاتحه دموکراسی را خوانده و بر خلاف فوکویوما که در جدیدترین تیوریش خواستار به قدرت رسیدن زنها در امور دفاعی و ارتشی کشورها به منظور گسترش صلح در جهان شده بود می گوید جنگ کسب وکار من است .

 
At 10:26 PM, Anonymous Anonymous said...

استاد از اين دو پاراگراف لذت برديم. نگاه جالب ژيژك جاله. گرچ بايد سعي كنيم دچار بدفهميش نشويم و در موجش حل نشيم.

 

Post a Comment

<< Home