مگر پيامبران اسهال نمی شوند؟
وقتی خبر مرگ کاريکاتوريست دانمارکی رو خوندم تصميم به نوشتن اين پست گرفتم گرچه بعدش اون خبر تکذيب شد.
برخورد کردن با مذهب در عالم هنر خيلی ظريف و معمولا دردسرآفرين است. امکان ندارد فيلمی مذهبی ساخته شود و هياتهای مذهبی کليساهای مختلف موشکافانه مورد بررسی قرارش ندهند (کاری با اسلام و ايران ندارم که کمی غلتيدن در حاشيه، کفر تلقی میشود و تخيل و خلاقيت در اين حيطه بالکل ممنوع است). عمده آثار مذهبی هم حول زندگی پيامبران و خصوصا عيسی مسيح خلق میشوند (کسی هست ادعا کند کسی محبوبتر از عيسی مسيح در قرون اخير وجود داشته؟) و با اينکه موج بیدينی همچنان رو به رشد است ولی انبوه کليساييون و کنيسيون و مسجديون با علاقه و دقت محصولات مذهبی را دنبال میکنند. ضمن اينکه داستانهای مذهبی انصافا بار دراماتيک بالايی دارند و میتوانند هر انسان قصهتشنهای را سيراب کنند (فارغ از واقعی يا افسانه بودنشان کدام قصهسرايی میتواند جذابيت باز شدن رود نيل، ماجرای يوسف و زليخا يا به صليب کشيدن عيسی را خلق کند؟).
در يک همچين حال و هوايی هنرمندان بدشون نمياد هر چند وقت يک بار سری هم به پيغمبران بزنند و تعبير نوی خودشون را ارايه کنند. مشکلی که من با اين نوع آثار دارم ديدگاه کليشهای و شعاریشان در برخورد با شان و منزلت پيامبران است. هميشه بايد پيغمبر يک موجود فرای انسانی معصوم باشد، بايد چهرهای ملکوتی داشته باشد، در عرصه سينما زاويه دوربين بايد طوری باشد که پشت پيغمبر پرنور باشد و البته بايد در مقابل درشتگويیها و دشنامهای دشمنان صرفا لبخند عاقل اندر سفيه بزند. حداقل از نظر من نوعی، بيننده ارتباط بهتری میتواند با اين شخصيتها پيدا کند اگر آنها را مثل خودش ببيند: آدمهايی از پوست و گوشت که از گزند معصيت مصون نيستند. «آخرين وسوسه مسيح» اثر «نيکوس کازانتياکيس» بارزترين مثال میتواند باشد که اين فرضيه را پيش میکشد که وقتی مسيح به صليب کشيده شد در برابر پيشنهاد قلقلکدهنده شيطان که از او میخواهد در ازای پايين آمدن از صليب و يک زندگی معمولی، دعوتش را پس بگيرد، سر تعظيم فرود آورد.
تنها راه رسيدن به اين ايدهآل، کمی تسهيل و تسامح بيشتر در تصوير کردن انبيا و اطرافيان بهظاهر معصومشان است. نقاشی بالا، تصوير مريم مقدس است از نگاه «ادوارد مانک» (يا مانش). تصويری اروتيک و وسوسهگر که با نقاشیهای پيش از آن که در همه، مريم تصويری پوشيده و محجوب داشت متفاوت است. حالت صورت و نحوه عرضهکردن بالاتنه که همه حاکی از خواهشی نفسانی است از مريم باکره تصوير زنی زمينی را میسازد که نيازهايی دارد همجنس با همجنسهايش (راستی عيسی از کجای مريم باکره خارج شد؟).
نمونه ديگر فيلم «انجيل به روايت متی» اثر «پازولينی» است که خود کارگردان میگويد «زندگی ساده مسيح را فيلم کردم بدون بيست قرن افسانهسرايیهای بعدش». هرچند فيلمهای پازولينی را دوست ندارم ولی اين کارش اثر ماندگاری است در جهت آنچه بالا اشاره کردم.
3 Comments:
از همانجایی که ممد ریده شد
داستان اینه که ما آدما دوست داریم کسایی رو که دوست داریم اونطوری باشن که ما می خوایم!
ولی بدیهی است که فکر عبثی هستش با اینکه خواسته غیر منتطقی نیست!
salam ehsas mikonam tamayolate sinamayi shoma be man kheyli nazdike va entekhabe dvd dar iran un ham haftei yekbar az tu un samsonate maruf aghaye filmi kare sakhtiye pas lotfan liste filmahayi ke didin va point dadin ro update konin ke maham bedunim chi bebinim tanx a lot ( bebakhshid ke pingilish neveshtam )
Post a Comment
<< Home